ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

ائل‌آی بازی‌گوش من! (2)

یکی از بازی‌های ائل‌آی با من، وقتی‌که سه سال یا سه سال و نیمش بود، " مامان بازی " بود. به این ترتیب که می‌اومد و به من می‌گفت: " مامان! می‌آی تو دخترم بشی منم مامانت بشم؟ " و من هم قبول می‌کردم. ولی این بازی از صبح که شروع می‌شد دیگه تا شب که ائل‌آی خوابش بگیره، تمومی نداشت. و جالب بازی اون‌جا بود که تمام کارای روزمرّه‌ش رو هم توی بازی انجام می‌دادیم: مثلاً وقتی تشنه‌ش بود می‌گفت: " دخترم! منو بگیر بغلت تا لیوانمو پُرِ آب کنم! " یا وقتی می‌رفت دستشویی می‌گفت: " دخترم! بیا منو بشور! " یا اگر ت...
27 آذر 1392

لطفاً فیلم "زندگی در شهر بزرگ" رو نخرید!

لطفاً فیلم " زندگی در شهر بزرگ " رو نخرید این فیلم سرتاسر پر از تبلیغات اجناس و محصولات مختلف ایرانی و خارجی هست و هیچ موضوع و داستان خاصی نداره. خود من، پولی رو که بابت چنین فیلم سخیفی هزینه کردم، برای سازنده‌های این فیلم حلال نمی‌کنم. چون تمام این تبلیغات رو می‌شه بدون صرف پول و فقط با صرف یک ساعت زمان جلوی تلویزیون، دید. برای منی که نسبت به اورجینال بودن فیلم‌ها همیشه حساس بودم و هیچ‌وقت فیلم کپی تهیه نکردم، (مثلاً سریال قهوه‌ی تلخ رو تا سی قسمت خریدم و بعدش که داشت به سمت بی‌محتوایی و آب‌بندی پیش می‌رفت از خریدش صرف نظر کردم و با این‌که دوستان تهیه‌ش می‌کر...
25 آذر 1392

ائل‌آیِ مدیرِ من !

یکی از قوانین مدرسه‌ی ائل‌آی ، محدودیت توی مبلغ پول توجیبیه. این مبلغ پارسال هزار تومن بود. یعنی نباید بیشتر از هزار تومن پول توی جیب بچّه‌ها می‌بود. که البته ائل‌آی هم اون هزار تومن رو می‌گرفت و هم خوراکی‌های دیگه می‌برد مدرسه! این موضوع از زبون دوستمه (مامان " ر " یکی از هم‌کلاسی‌های ائل‌آی) که پارسال برام تعریف کرده. ماجرا از این قرار بوده که: اون روز یکی از روزهای آلوده‌ی هوای تهران بود و من به ائل‌آی سپرده بودم که از کلاس بیرون نره. دوستم رفته بود مدرسه چون توی دفتر مدرسه کار داشت. ائل‌آی رو دیده بود که توی حیاط مدرسه، تو صف بوفه ایس...
25 آذر 1392

شیرین زبونی‌های سویل‌آی خانم (1) نانای!

سویل‌آی خانم ما صبح‌ها خیلی زود بیدار می‌شه و بعد از این‌که آبجی‌جونمشو راهی مدرسه می‌کنه، حدودای ساعت هشت تا نه دوباره می‌خوابه و دور و ور ساعت دوازده بیدار می‌شه. دیروز بعد از این‌که از خواب بیدار شد، اومد دست منو گرفت و گفت: " نانای . . . نانای " گفتم که : " چی می‌خوای مامان‌جونم؟ می‌خوای نانای کنی؟ " گفت: " نـــــــــــه . . . نــــــــانــــــــای " گفتم: " باشه بریم بهم نشون بده. " دست منو گرفت برد سر اجاق گاز دوباره گفت: "  نـــــــانـــــــای " تازه متوجه شدم که بچّه‌...
25 آذر 1392

ائل‌آی بازی‌گوش من !

وقتی ائل‌آی عزیزم، یک سال و نیم ـ دو سالش بود، ما هر وقت سوار مترو می‌شدیم (با توجه به این‌که من کاپشن و کلاهش رو درمی‌آوردم) کفشا و جوراباش رو هم درمی‌آورد و احساس می‌کرد که اینم یه نوع مهمونیه! البته این کار رو (یعنی درآوردن کفش و جورابش رو) توی آموزشگاه دخترخاله‌م هم انجام می‌داد. چون کفِش موکت بود! البته کف مترو هم که موکته دیگه!!! ...
20 آذر 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (16)

ائل‌آی روی یکی از مبلای تکی نشسته بود و داشت مجله‌ش رو می‌خوند. سویل‌آی اومد و انگشت شست ائل‌آی رو گرفت و پشت سر خودش کشوند تا نزدیک در ورودی. یهو ائل‌آی رو چرخوند و وقتی خودش به سمت مبل بود، دست ائل‌آی رو ول کرد و دوید طرف مبل تا بشینه روی اون!  چاره‌ای جز خنده نداشتیم!   بعضی وقتا ما همه‌مون، برای کارای این بچّه هاج و واج می‌مونیم! ...
20 آذر 1392

ائل‌آی شوخ طبع من ! (2)

چند روز پیش برای نهار دیر کرده بودم، کته درست کردم و یه کنسرو تن ماهی هم گذاشتم توی قابلمه تا بیست دقیقه‌ای بجوشه. ائل‌آی که خیلی گرسنه‌ش بود، اومد و گفت: «مامان! من خیلی گشنمه! می‌خوای تن ماهی رو یه همی بزنم ؟ ! ؟ ! ؟ ! ؟ ! ؟ ! ؟ ! ؟ ! » ...
20 آذر 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (14) صدای دلنشین سیفون!

یکی از تفریحات سویل‌آی خانم ما، وقتی حوصله‌ش سر رفته و کلافه‌ست و می‌خواد کم‌کم نق بزنه اینه که تو بغل باباش می‌ره دستشویی و سیفون دستشویی رو می‌کشه! کلاً یادش می‌ره که می‌خواسته گریه کنه!!!!! ...
10 آذر 1392

یه خاطره از سوگند، دوست ائل‌آی من !

توی سیستم آموزشی جدید، چند مدل املاء هست که یکی از اونا املای صحیح و غلط‌ه.  مطابق این روش املاء، دانش‌آموزا به یکی از والدینشون املاء می‌گن و اونی که املاء رو می‌نویسه باید کلمات مهم رو غلط بنویسه و بعد دانش‌آموز املاء رو اصلاح می‌کنه و از روی کلمات صحیح می‌نویسه یا بعضی وقتا با اون کلمات جمله می‌سازه. هروقت که این تکلیف جزء تکالیف مدرسه ائل‌آی بود، من از زیر بار این املاء در می‌رفتم و اونو می‌انداختم گردن باباش! دوستم (مامان سوگند ) تعریف می‌کرد که چند روز پیش وقتی سوگند از مدرسه برگشته بود خونه، به مامانش گفته بود که : "آبرومو پیش دوستام بردی! غلطای...
6 آذر 1392
1